همدم روزاي سخت...

بگذارتابه طعنه بگويند مردمان درگوش هم حکايت عشق مدام ما هرگز نميرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است درجريده ي عالم دوام ما

سلام به تمام دل شکسته ها و دلتنگ ها! اول ميخوام بگم واسه چي اينهمه حرف از دلتنگي و غم ميزنم،يعني يه کمي از داستان زندگيم رو واستون بگم... توي زندگي من تمام دوستام بهم خيانت کردن و از پشت بهم خنجر زدن...کسايي که حاضر بودم براشون بميرم،به بدترين نحو منو شيکوندن. منم شدم يه آدم دل سنگ و بي اعتماد.اون وقت يکي اومد برام حرف از عاشقي زدو بااينکه من بهش محل نميذاشتم،تمام بي محلي هام و تيکه انداختن هامو به جونش خريد و درست وقتي داشتم کم کم به عشق ايمان مياوردم زد زير همه چي و دلمو شيکوند و رفت... حالا من موندم يه دنيا کينه و ناراحتي از اين دنيا. شماهم مثل منيد؟

+نوشته شده در چهار شنبه 31 خرداد 1398برچسب:,ساعت22:24توسط RAINIGIRL | |

دلم یه خوره کوشولو موشولو تنگه

یه خورده بزرگم شکسته

واقعا بریدم...

خسته ام...دیگه انگیزه ندارم...اون از زندگیم...اون از دوستام...

خوش به حال داداشم فقط که رفته پیش فرشته ها...

کاش منم میبرد پیش خودش!

+نوشته شده در سه شنبه 14 شهريور 1391برچسب:,ساعت20:18توسط RAINIGIRL | |

تاکجاي قصه بايد ز دلتنگي نوشت؟!تابه کي بازيچه بودن در دودست سرنوش؟!تابه کي با ضربه هاي درد بايد رام شد؟يا فقط با گريه هاي بيقرار آرام شد؟بهر ديدار محبت تا به کي در انتظار؟خسته ام از زندگي با غصه هاي بيشمار...

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت20:18توسط RAINIGIRL | |

 

پایان حکایتم شنیدنی ست من عاشق او بودم واو عاشق او...

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت17:7توسط RAINIGIRL | |

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت13:46توسط RAINIGIRL | |

توی قفس نشستن بازم دوتا قناری           یاد تو افتادم و اون عکس یادگاری

یادت میاد که گفتی برای من میمیری؟       خدا رو شکر زنده ای اما دوسم نداری

گفتی یه عصر پاییز که برگا سرخ وزردن      میریم کنار دریا میریم قایق سواری


ادامه مطلب

+نوشته شده در جمعه 2 تير 1391برچسب:,ساعت13:26توسط RAINIGIRL | |

کمبود عشق مانند گلی بی شاخه می ماند

اگر گل شاخه نداشته باشد میمیرد

و اگر من عشقی نداشته باشم میمیرم...

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت19:35توسط RAINIGIRL | |

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت19:26توسط RAINIGIRL | |

یک وقت هایی باید

روی یک تکه کاغذ بنویسی

تـعطیــل است

و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت

باید به خودت استراحت بدهی

دراز بکشی

دست هایت را زیر سرت بگذاری

به آسمان خیره شوی

و بی خیال ســوت بزنی

در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که

پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند

آن وقت با خودت بگویـی

بگذار منتظر بمانند!

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت19:23توسط RAINIGIRL | |

برروی ما نگاه خدا طعنه میزند

هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

 

پیشانی را زداغ گناهی سیه شود

بهتر زداغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب

بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در پنج شنبه 1 تير 1391برچسب:,ساعت18:23توسط RAINIGIRL | |